Home خانه
جانوران باغ وحش كابل
جانوران باغ وحش كابل
(طنز)
مصطفی عمرزی
در غرب كابل در جوار منطقه ي تاريخي دهمزنگ، محوطه اي وجود دارد كه در بالاي دروازه ي آن «باغ وحش» نوشته اند.
منظور ما در اين نوشته، شرح حيات زنده جان هايي ست كه حيوان ناميده مي شوند و تفاوت آن ها با انسان ها، در ساختار اندام و عدم مهارت به كلام و سخن است.
از چهل يا پنجاه سالي كه حيواناتی را از ساير كشور هاي جهان به افغانستان منتقل کرده اند، چند نسل این حیوانات در كنار آن كه از زنده گي و حيات آرام جنگل ها و كشور هاي خود محروم شده اند، خود به نظاره ي مردمي آغاز كرده اند كه تلاش هاي سياسی چهل سال اخیر شان، به حيواني ساختن جامعه، منجر شده اند. حيوانات باقي مانده از جنگ هاي داخلي، به وضاحت شاهد اند كه چه گونه تماشاچيان سال هاي قبل آنان، خيلي ددمنشانه تر از وحشي ترين حيوانات شدند و تا سرحد ميخ كوبي به سر يكديگر، جلو رفتند.
كُل موجودي باغ وحش كابل از گذشته تا كنون، محدود به چند حيوان از نسل پرنده گان، چهارپايان وحشي و اهلي، يكي- دو نوع آبزي و خزنده مي شد و مي شود. اين بي زبان ها در محوطه هاي خيلي تنگ، از سر وكون يكديگر بالا و پايين مي روند و به تماشاي تماشاگران بي تفاوت، رذيل، مزاحم و جانور آزاري مشغول مي شوند كه از مشاهده و تعصب گرفته تا سنگ اندازي و پرتاب غذا هاي ته مانده ي شان، آنان را مفتخر مي سازند.
كمي جا و محيط خفقان آور كه از زمان ايجاد باغ وحش كابل، دامنگير حيوانات بوده، از دغدغه هاي بزرگ خاطر حيوانات باغ وحش كابل شمرده می شوند. به طور نمونه، اگر به سراغ خرس برويد، آن موجود پشمالوی بزرگ جثه، در قفسي كه عموماً در خانه ها براي سگ ها و مرغان درست مي شوند، دركنار يك تنه ي درخت دراز كشيده است. زماني براي رهايي از كسالت و كاستن چربي هاي بدن، با آن تنه ي درخت به كشتي گيري و شايد عشقبازي مصروف مي شود.
ميمون هاي بي چاره كه سال هاست از درختان و جنگل هاي پُر شاخ و برگ محروم شده اند، دريك قفس تنگ و يا هم در يك محوطه ي نيمه باز، از چند شاخ و يا درخت بيد روسي كه از حويلي هاي ما تا جويچه هاي كنار جاده ها، در همه جا، نماينده ي سرسبزي و شادابي اند، بالا و پايين رفته و از غصه و فرط بي كاري و بي مضموني، به كاوش در ميان پشم ها و موي ها سر يكديگر، براي كسب روزي، از شپش ها، تغذي مي كنند.
گرگ به عنوان حيوان درنده و بي رحم، از گذشته ها معروف است. در باغ وحش كابل در يكي از مرغانچه هاي آن، چند گرگی وجود دارند كه پس از گذشتاندن سال هاي دشواري و تماشاي انسان هاي گرگ نما، به سگ هاي ولگرد ماننده شده، با دم هاي چسپيده به پشت هاي شان، از اين سو به آن سوي گرگداني در رفت و آمد اند.
بيشتر تماشاچيان باغ و حش كابل را در 6 روز هفته، بي كاران، معتادان و پسرك هاي ولگرد و رذيلي تشكيل مي دهند كه زیاده تر برای عذاب و اذيت حیوانات مي آيند. در روز جمعه، فاميل ها براي رهايي از غم 6 روزه به باغ وحش كابل سر مي كشند و حيوانات بي چاره را با حضور خود، دچار غم و اندوه بيشتر مي سازند.
پس از سقوط طالبان كه كابوسی در بیداری مردم و حيوانات بود، در نوسازي ها و بازسازي هاي پُر از دغلبازي و اشتباهات، باغ وحش كابل تا اندازه اي براي ترميم، آماده مي شود. حيوانات زجركشيده و به سلامت رسته از جنگ ها، مشمول عمران و اقتصاد نوين مي شوند. چند كشور دلسوز با مشاهده ي تنهايي و بي كسي حيوانات باغ وحش كابل، مي كوشند شماري از جانوران زيادي و مزاحم خود را به باغ وحش كابل، تحويل دهند. از آن جمله، چند حیوان اهلی و وحشی استند. با وجود كثرت اين حيوانات در سرزمين هاي مادري، حكومت هاي آنان از ترس كردار بي عاطفه و تهديد به فقر و بي سرپناهي در کشور ما، حاضر نمي شوند تعداد بيشتر حيوانات خود را به بنديخانه ي باغ وحش كابل، تحفه دهند.
حضور جانوران تازه وارد، جانوران باغ وحش كابل را خوشحال نمي سازد. از يك طرف غصه ي حيوان شريكي باعث مي شود جانوران باغ وحش كابل از سرنوشت و بلايي كه بر جانوران تازه وارد خواهد رفت، بيمناك شوند. از سوي ديگر، حضور جانوران تازه وارد، قلت مواد خوراكه را كه از گذشته ها تاکنون با حيف و ميل و ضد و بند كارمندان باغ وحش، تعريف چندان نداشت، به همراه مي آورد.
بي مضموني و نبود اماکن مناسب تفريحي، سطح تماشاچيان باغ وحش كابل را بلند برده اند. در اين روزها، جانوران باغ وحش كابل با حيرت مشاهده مي كنند كه چه گونه تعداد بي شماري حتي از ولايات دور دست براي تماشاي تيره روزي و زنده گي اسارت بار و زنداني آنان، تشريف فرما مي شوند.
نمي دانم برداشت كتله هاي مختلف مردم از تماشاي اين همه آفريده گان آفريده گار بي همتا چيست؟ ولي مي دانم كه آنان بدون كمترين حس ترحم، با حيوانات برخورد مي كنند.
جانوران با احساس اند و هرگونه حركات بي جا، باعث اذيت و آزار آنان می شوند. برخورد بی عاطفه با حیوانات، با اخلاق و آموزه هاي ديني و انساني نیز در منافات و تضاد قرار دارند.
از جمله ي حيوانات ستم كشيده و مطرود باغ و حش كابل، یکی هم خوك بي چاره است. خوك در فرهنگ ما به عنوان حيوان شرير، موذي و ناپاك، مانند ابليس، طوق لعنت بر گردن دارد. اين آفريده ي آفريده گار پس از آن كه گوشتش براي بلعيدن، حرام شده، وجودش نيز طرد شده است.
خوك، چه پاك يا ناپاك، آفريده ي آفريده گار است. حالا كه گوشتش را نمي خوريد، از اذيت او دست برداريد!
اشمئزاز از وجود خوك، به اندازه ای ست كه اگر بخواهيم كسي را دشنام دهيم، استفاده از اسم و صفت خوك، كارايي و موثریت اهانت را بیشتر می سازد. مثلاً دشنام «اولاد خوک!»، غیر قابل تحمل می شود.
خوك بي چاره ي باغ وحش كابل*، در حالي كه مطرود فرهنگ ماست و در حالي كه با حركات و وجود فزيكي اش تفريح و سرگرمي ساز می شود، از لعنت به دور نمي ماند. تماشاچيان اين حيوان با مشاهده ي رفتار و روش او، خاطر نشان مي سازند:
سيل كن سيل كن!
خوك خوك!
اين حرامزاده چي قسم مي خوره!
خوک کثیف!
بسياري از اين دشنام ها شايد به قصد اهانت نباشند. مقداری از آن ها، برخاسته از عادات ماست كه با تلقین باور ها ناخودآگاه نیز صادر می شوند.
من يقين دارم اگر حيوانات مي توانستند در بین خود سخن بگویند، بدون شك، جانوران تازه رسيده و نو آمده را براي رهايي از زندان باغ وحش كابل، تحريك به مظاهره، قيام و انقلاب مي كردند.
از روايات و افسانه هاي قديمي بر مي آيد كه حيوانات در گذشته مي توانستند صحبت كنند. اين روايات در شرح زنده گي حضرت سليمان(ع) بسيار آمده اند. يك پرنده ي كوچك به نام هُدهُد، حضرت سيلمان را از وجود زنی زيبا و دانا باخبر می سازد. حضرت سليمان پس از این تشریک خبر، به وصل ملکه ی سبا مي رسد. از اين روایت و امثالش بر مي آيد كه حيوانات در گذشته و در تاريخ خود، تنها حيوان نبوده اند تا شكار شوند؛ خورده شوند يا براي تماشا در محلاتی شبیه باغ وحش ها زنداني شوند. حیوانات هنگام احاطه به زبان، پا به پاي انسان ها در امور رفع دشواری های حياتی، موثريت داشته اند.
با پيشرفت علم و تكنالوژي، اين اميد وجود دارد كه روزي دوباره از رمز صدا ها و زوزه هاي حيوانات كه بايد همان زبان آنان باشد، سر درآورده شود. من اين رمزگشايي را مانند بزرگترين انقلابات دنيا مي دانم؛ مانند انقلاب كبير فرانسه، ظهور اسلام و ايجاد امريكاي مردمسالار. اگر گره از مشكل فهم زبان حيوانات گشوده شود، با دنيایي از نادانستني هايی مواجه خواهيم شد كه شايد دست تمام مورخان، استخبارات و همانند آنان را از پس و پيش ببندد.
بيآييد مقداري در اين زمينه به تفصیل سخن بگوییم. اگر روزي به زبان حيوانات آگاهی يافتيم، جالب نخواهد بود كه يك پرنده، ضمن تعريف از كاركرد هاي اجدادش(پرنده گفتار ها، پرنده شعر ها) از چشم ديد هايش چه خواهد گفت؟
پرنده گان با آزادي و به نام جانور، به هر جاي ممنوعه، سفر مي كنند. آنان در كنار آن كه از صد ها ماجراي عشقي، استخباراتی و غيره تعريف خواهند كرد، واضع خواهند ساخت كه در كدام كشور و در كدام نقطه ي مشكوك، چه در حال شكل گيري است. اگر به زبان پرنده گان واقف مي شديم، حالا گره از مشكل مسئله ي نيروگاه هسته يي بوشهر ايران، خوب تر حل مي شد. پرنده گان با سفر به اين مكان كه فكر كنم براي حكومتداران ايران و غرب واضع است، اما مي توانستند بقیه ی مردم ايران و جهان را از مكان ساخت سلاح هاي ملایي- هسته يي، آگاه کنند.
براي بيشترين آگاهي از مخفي ترين مسایل، خزنده گان و حشره ها غوغا برپا مي كردند. آنان با دخول حتي در حفره هاي بدن انسانان، مي توانستند از رفت و آمد ها، معاملات، عشقبازي ها، قرار داد هاي پنهاني خلاف تعهدات اخلاقی و انسانی، ماجرا هايی را شرح دهند كه نگو. با دست یابی به زبان جانوران مکروبی، این توانایی میسر می شد تا بدانیم آیا مرض ایبولا، واقعاً افریقایی بوده است؟
با تماشاي جانوران باغ وحش كابل، چه به فكر تان خطور می کند! آیا روزي خواهد آمد که اين بي چاره گان، انقلاب نوين جهاني را راه بیاندازند؟
به خاطر توجه هرچه بیشتر خلافكاران، خاينان و ستمكاران بر حيوانات، رسانيده مي شود كه با خوانش اين سطور، فراري نشوند! زيرا هنوز پي بُردن به مقوله ي زبان جانوران، زود است. اگر هم فرا رسد، شما به تاريخ پيوسته ايد؛ اما تذكر اين نكته لازمي ست كه پس از آگاهي انسان به رمز زبان حيوانات، كثافتكاري كثافتكاران بیشتر برملا شده، سياهي آن، روي آنان را در اين دنيا سياه می سازد و تيره گي آن، آخرت شان را تضمين خواهد کرد. در اين ميان، خيانت هاي مسوولان باغ وحش كابل، تماشايي خواهند بود. جالب نخواهد بود بدانيم که مسوولان باغ وحش كابل از پول خوراك خوك حرامزاده، چه قدر دزيده باشند؟
*:
هنگام نوشتن این طنز، یگانه خوک باغ وحش کابل، زنده بود. این حیوان زبان بسته از معدود حیوانات باغ وحش شمرده می شد که اگر قادر به فهم زبان حیوانات می بودیم، می توانست جهت تکمیل دوسیه های جنایی تنظیمیانی که در غرب کابل، جنایت کرده اند، شاهد باشد؛ زیرا جنگ های تنظیمی، او را تلف نکرده بودند. اکنون که این طنز منتشر می شود، یگانه خوک باغ وحش کابل، به رفته گان پیوسته است.