Home خانه
از زبان یک ناراضی وندباز و بی کار
از زبان یک ناراضی وندباز و بی کار
(طنز)
مصطفی عمرزی
بعد از سقوط اداره ی طالبان، ایجاد اداره ی موقت و الی حال، در جریان پروسه های مختلف خلع سلاح، خلع دار و ندار و خلع کار و بار تحت نام های دی. دی. آر، دایاگ و غیره، از جمله مهمترین اسباب کسب روزی، چون کلاشنیکوف، مکروف، استنگر، بمب دستی، سکر و هاوان را در مقابل چند صد دالر، تعدادی روبوسی، بغل کشی و موارد یاد شده ی بالا، از دست دادم. چند صد دالر پول را نیز فدای چندبار چرس کشیدن کردم. خلاصه دیگر بی نصیب و بدبخت شدم. شرایط به طور عجیبی فرق کرده اند. دست خالی ام. هیچ کاری از ام ساخته نیست. نیروهای امنیتی نیز نمی خواهند مرا استخدام کنند. با در دست داشتن وسایل و امکانات قبلی می توانستم به راحتی به آرزوی های خود برسم، ولی حیف! همه از دست رفتند.
طی چند سال قبل با هر سختی ای که بود ساختم. تا این که روز مبارک هشتم جوزای سال 1385ش فرا رسید. بلی! در آن روز با غوغا و تظاهر به راه افتیدیم. از احساسات دیگران و موقع به دست آمده، سوء استفاده کرده، بالاخره به سرمنازل مقصود تصادم کردیم. کابل ستی سنتر، کابل بانک، دکان های لباس فروشی، زرگری و چه جا های دیگر. اگرچه در آن روز مبارک در دستم جز چوبی، چیز دیگر نبود، ولی همانند وسایل دست داشته ی سابقه کارساز بود و کمتر از آر. پی. جی، استنگر و غیره نبود. خلاصه شیشه ها شکستند، دروازه های ازمیان بُرده شدند و با اشتیاق تمام گویا که ارث پدر ما باشد یا غنیمت جنگی، به چور وچپاول مال مردم شروع کردیم. باور کنید کیفی داشتیم که در آن وقت حاضر نبودیم بهشت را با آن عوض کنیم. کوفت چند ساله برآمد. از طرفی چون در چند سال اخیر نتوانسته بودم دست به تخریبات و خانه خرابی بزنم، درآن روز هرچه از دستم ساخته شد، انجام دادم. در اخیر با استفاده از فرصت به خانه آمدم، اما صبح روز بعد در جمله ی خانواده های شهید و مجروح به چشم سفیدی پرداختم و دستم را که به اثر شکستاندن شیشه ی یک دکان زرگری، مجروح شده بود، سند ساخته و مشمول کمک ها شدم.
بعد از سال ها برای ما عیدی رُخ داد. امیدواریم نیروهای امنیتی کشور، همچنان در خواب باشند تا هر روز ما در روغن و نان ما همیشه روغنی باشد. در افغانستان، به روغن ترجیح داده می شود. بنا بر این، از انواع روغنیات استقبال می کنند.
چون طی جنگ و نابسامانی ها که زمینه ی تحصیل و دانش ما گرفته شد، با تفنگ و جنگ خو گرفته ایم، نه کار داریم، نه کاری ست، نه برای ما کار می دهند و نه کسی در فکر ماست، بهتر است هشتم های جوزا، بیشتر به وقوع بپیوندند.
یادآوری:
در هشتم جوزای سال 1385ش، شماری به بهانه ی سوء رفتار نیرو های خارجی، از منطقه ی سرای شمالی تا دارالامان کابل، شهر را چور کردند. این حادثه با هویت افراد و گذشته ی شان، حکومت های سقوی اول و دوم را تداعی می کرد.