Home خانه
کتاب های دری افغانی
کتاب های دری افغانی
(معرفی کتاب «فهرست کتب چاپی دری افغانستان»)
مصطفی عمرزی
رونق فرهنگی در افغانستان معاصر، به خصوص در دومین امارت مرحوم امیر شیرعلی خان، جایگاه نویسنده گان را دوباره مشخص کرد، اما تجاوز دوم انگلیس، عمر تحرک نو فرهنگی ما را که با تورید ماشین های صنعتی، چاپ نخستین جراید و انتشار کتاب ها را هم در برمی گرفت، کوتاه می کند.
در امارت اعلی حضرت امیر عبدالرحمن خان، جامعه ی ما که به اثر چند دهه تجاوز و دسایس رذیلانه ی انگلیس ها، آسیب های جدی دیده بود، بیشتر در حد تمرکز سیاسی، اقتصادی و عمرانی باقی می ماند. امیر با کفایت با همسان سازی جغرافیای تحت تسلطش و مهارت های دیپلوماتیک، داخل افغانستان را از شر انگلیس، پاک می کند. بنا بر این، در کنار افزودی به توان نظامی، توجه به خودکفایی، که برای نخستین بار کارخانه های افغانی در این زمان به تولید انبوه نیاز های اردو و مردم اقدام می کنند، با ساخت و ساز کاخ ها، ویلاها، باغ ها و اماکن عام المنفعه، پیش زمینه هایی می شوند که بعداً در بستر آن ها، رونق فرهنگی امارت مرحوم حبیب الله خان، حتی شهرت منطقه یی به دست می آورد.
بعضی علایم ناخوش
بعضی علایم ناخوش
مصطفی عمرزی
در حدود دو سال قبل بود که بخش «دری» شبکه ی «صدای امریکا» در دنیای مجازی، نظرسنجی ای را پیرامون نام های «دری» و «فارسی»، به راه انداخت و در آن، از افغان ها خواست که «به کدام، رای می دهند!» من در همان زمان با انتشار مقاله ای، اعتراض و تبیین کردم، چنین برنامه ای در حالی که خلاف عرف دیپلوماتیک می باشد، در دنیای بزرگ مجازی که در چنین مواقع، میکانیسم های شفافی وجود ندارند تا مثلاً اگر مسئله افغانی باشد، فقط آرای افغان ها ثبت شود، بیگانه گان نیز می توانند به ضرر ما، وارد میدان شوند. بعداً گمان من درست برآمد که تعدادی افغان ستیز داخلی با جلب توجه ایرانی ها و تاجکستانی ها، نتیجه ی نظرسنجی را بر ضد نام «دری»، مدیریت می کردند. در این میان، انبوه کاربر خارجی، به خصوص اشتراک گسترده ی مجوسان/ فارسان ایرانی بر ضد افغانستان(رای به نفع نام فارسی)، به قدری واضح بود که بر کسی پوشیده نماند.
زنده گی ادبی؟
زنده گی ادبی؟!
مصطفی عمرزی
درادبیات زبان دری، زنده گی به معانی پدیده های عرفانی، می و معشوق، نکوهش و ستایش و امرار معاش در دربار شاه نیز آمده است؛ هرچند تقابل سیاسی، منشه ی این زبان می شود، اما محتوای فرهنگی آن نیز تزویر و نیرنگی دارد که وفرت پرداخته های مجهول را می زاید و در مفاهیم آن، هرج و مرج تبانی و بدبینی گذشته و حال، تبارز می کند.
ستیزه گران معروف(شعوبیان) که از سوی غزنویان، زخم های کاری خورده بودند، سیمای زنده گی را در ادبیات دری، ماضی فراموش شده، اما دست کاری ای ترسیم می کردند تا شان آنان در میزان سیاسی، متخاصمی را معرفی نکندکه می بافد و می روبد، اما جایش را عنصر خیال او، در ستیزی پُر می کند که هزار سال پس از آن روزگار، حامیان آن فرهنگ و میراث، هنوز هم زمان حال را فراموش کرده اند و عقده دارند که زنده گی خوب آنان در ورای تاریخ بوده است.
سروري براي آزمون الهي
سروري براي آزمون الهي
مصطفی عمرزی
درست در خاتمه ي ماه مبارك رمضان، پس از يك ماه رياضتي كه با تحريم خورد و نوش به همراه است ، سه روزي را مي آغازيم كه به نحوي عزاي شكم را مداواست. اين سه روز، ایام عيد سعيد فطر هستند كه با خاتمه ي رحمت حق، سرور و شادماني آن به شمار مي روند:
حضرت مولاناعيد آمد و عيد آمد و آن بخت سعيد آمد
برگير و دُهل مي زن كان ماه پديد آمد
بگذشت مه روزه و عيد آمد و عيد آمد
بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد
عيد آمد و عيد آمد، ياري كه رميد آمد
عيدانه فراوان شد، تا باد چنين بادا
ملای بلخی/ رومی
عيد از جمله ی واژه گانی ست كه همانند بسياري از واژه گان خيلي آشنا، با معانی خوش، همنوایی دارند. هر سال در كشور هاي اسلامي، دو موقعيتي وجود دارند كه با نام عيد، به سرور، احترام و تحمل پذيري ها وضاحت بيشتری مي بخشند.
منطق مجوس
منطق مجوس
مصطفی عمرزی
شهرت پدیده ی ستیزه گر مجوس، بیشتر از زمانی تاریخی شده است که با آیین شکوهمند اسلامی، مواجه می شود. در تاریخ منطقه ی ما، دودمانی به نام سامانی معروف است. سامانیان در واقع نخستین طیف دهقانانی بودند که با فتور خلافت اسلامی، به قدرت رسیدند؛ هرچند این حکومت دیر نپایید و توسط غلامان زرخرید خودشان یا غزنویان، دوباره به کار دهقانی گماشته می شوند، اما مزه ی قدرت و سپس حرمان از آن، این دودمان و بقایای آن را به تبع همدیگر، به بدترین پدیده های عقده ی حقارت، مبدل می کنند.
هزار سال پس ازسقوط دهقانان سامانی و جراحی روسان در ترکستان که این خطه ی عظیم اسلامی را به چندین کشور قومی مبدل کرد، کشور فقیر تاجکستان زاده می شود. استعمار انگلیس درایران نیز با تولید عنصر بی مفهوم و بی اصل و نسب فارس، یک قطب دیگر می سازد که در جغرافیای ما با وجود تضاد و تناقضات آشکار، به نام فارسی زبان نیز توجیه می شود.
دزد ناشی که به کاهدان زده بود
دزد ناشی که به کاهدان زده بود
مصطفی عمرزی
«دزد ناشی که به کاهدان زده بود»، نام یک اثر معروف مهدی سهیلی، طنزنویس برجسته ی ایرانی، به زبان دری است. در این داستان، دزد(شخصیت تعریف شده ی بد) پس از مرارت های زیاد، بالاخره به جایی می رسد که ناشی گری(عدم فهم او) درمسئله ی دزدی می شود.
نضج فرهنگ های ابتذال، به انواع ستیز، دامن زده است. از تقابل کوچه- بازاری تا بحث های جدی سیاسی، اما در همه نشانه هایی از عقده های شخصی وجود دارند. متاسفانه کارکرد ضعیف فرهنگی، به ویژه در قبال ارزش هایی که سیاسی- فرهنگی اند (افغانستان و افغان)، تیغ های جهالت را گاه به سقف خانه ی مشترک ما می رسانند.
آرمان شهر کاذب
آرمان شهر کاذب
مصطفی عمرزی
شکست توهم اشتراکات فرهنگی، زمانی تشدید می شود که از واحد های سیاسی، عبور می کنیم. به گونه ی مثال، نوع برخورد زشت با مهاجران افغان در ایران، بدون تفکیک این که بعضی به اصطلاح فارسی زبان اند و به تشیع باور دارند، حقایق دیگری را جلو ما قرار می دهند که با شکل گیری کشور ها، هویت های جدید که بسیار حقوقی و قانونی تعریف می شوند، خط های فاصل اند که بر اساس آن ها، کلیت های متجانس شکسته شده اند.
ما از زمان تقابل جدید فرهنگی، به خصوص با همسایه ی غربی که با تحول حاکمیت پهلوی توام بود، با خوانش نوی نیز مواجه شدیم که هرچند مقوله ی سیاسی آن(هویت ایرانی) برای هیچ افغان ستیز مایل به ایران، وقعی نمی گذارد، اما با ایجاد ذهنیت های مخرب، ستون پنجم می شود و در زمینه ی آن، گاه بی نیاز از حمایت مالی و نظامی، امیال بیگانه را فراهم می کند. به این دلیل، توجیه اشتراکات به نام کار فرهنگی، آسان ترین راه نفوذ در اندیشه ی جامعه ی افغانی بود/ است.
هر دم از این باغ
هر دم از این باغ
مصطفی عمرزی
اگر زمان را اشتباه نکرده باشم، فکر کنم دو سال قبل بود که یک تجمع بسیار کوچک با شکل و شمایل روحانیت ولایت فقیه، در ولایت بامیان شعار می دادند: «هزاره، هویت تحمیلی است!» در همان زمان، نخستین تنقیدی که بر این حرکت سخیف رفت، عطف توجه به رویت فرهنگی، زبانی، قومی و جسمی معترضان بود. مخالفان هویت قومی هزاره، از جمله ی سادات اهل تشیع، قبل از همه با قرن ها استحاله در میان اکثریت هزاره، اگر ذهنیت های عرب زده گی شان را منفی کنیم، هیچ چیز مستقل ندارند. این اصل، مصداق آن ساداتی نیز است که در میان پشتون ها، اوزبیک ها و اقوام دیگر استحاله شده اند و در جامعه ی مذهبی ما به فرق شیعه و سنی تقسیم می شوند. دوگانه گی هویتی(دو رگه بودن) آنان را از جامعه ی خاص قوم عرب، متمایز می سازد. به هر حال، انتساب به سید/ سادات، محرز می کند که ذهنیت عربی آنان نیز پابرجاست.
شپاړسم د عقرب ۱۳۰۸ل کال ئې غلام نبي خان چرخي په لوی ظلم سره مړ کړ
شپاړسم د عقرب ۱۳۰۸ل کال ئې غلام نبي خان چرخي په لوی ظلم سره مړ کړ
محمد ایاز نـوري آزادي ۸/۱۱/۲۰۱۹
مقصد او مرام د دغې لیکنې څخه زما، د هېواد افغانستان د معاصر تاریخ د تیارو او دراوغو ساتل شویو زوایاوو روښانه کول دي د کومو پر اساس، چې زمونږ د ګران افغانستان په برخلیک چا او د چا په لارښوونه لوبې کړي، چې په تسلسل کې ئې د افغان ولس ننۍ غمیزه لا روانه ده...
1د الهي د عجایبو څخه ئې بولم، چې ټولواک نادر شاه، ملي اتل بې وسلې او بې دفاع غلام نبي خان چرخي د ۱۳۰۸ل کال د عقرب د میاشتې په ۱۶ ورځ په شاهي ارګ کې دننه په وحشي ترینه طریقه وواژه او دقیق یو کال پس په همدې ۱۶ د عقرب ۱۳۰۹ل کال پخپله پاچا نادرشاه د شهید غلام نبي خان د یوه سرتېرخذمتګار، محصل عبدالخالق خان له خواء په دننه د ارګ کې ووژل شو...؟!.
در پشت حصار
در پشت حصار
مصطفی عمرزی
حصار اتحاد شوروی، اگر یک مرزبندی ستمبار سیاسی بود، اما تعمیم مفاهیم انسان محور آن، هرچند در بند فرهنگ روس، به خصوص کشور های آسیای میانه را از قرون وسطا بیرون می کند.
بقایای امارات فرتوت و منحط که خود باعث تعدی و تسلط روسان شدند، پس از سقوط اتحاد شوروی، ولی با مبنایی وصل نشدند که بیشتر با هویت اسلامی شناخته می شد. تعمیم مفاهیم ملیت ها به جای امت اسلامی و تقسیم اقوام در جمهوری های شوروی سابق که انتساب تک قومی دارند، با وجود بقای ایده های کمونیستی، شوونیسم را نیز زاده است.
تسلط طولانی و خشن روسان در آسیای میانه و شکست روحی به اصطلاح خلق هایی که در بند تزاری و اتحاد شوروی بودند، گرایش هایی را زاده است که با اخذ مایه از توحش تاریخ(امرا و حکمای خودکامه و فاسد قرون وسطایی و قبل از آن) نسخه های نو ناسیونالیسم را خلق کرده اند.
!شریک کور
شریک کور!
دویمه برخه - د ګوند شریک کور!
عبدالله ورد ، انګلستان - نومبر - ۲۰۱۹
ګرانو او قدرمنو وروڼو او خویندو! السلام علیکم و رحمت الله و برکاته! الله (ج) د وکړي، چې ټول روغ او جوړ وئ.
ګرانو او قدرمنو لوستونکو!
نن سبا، دغه د شریک کور ټکی، د ځینو افغانانو په خبرو، ویناوو، او لیکنو کې ډېر زیات یادیږي.
د لومړي شریک کور(د پلار د کور) په هکله معلومات په تېره لیکنه کې وړاندې شوی دی.
پدغه لیکنه کې ګرانو او قدرمنو لوستونکو ته، د دویم شریک کور په هکله چې هغه ګوندي شریک کور دی، یوه اندازه معلومات په لاندې توګه وړاندې کیږي.
یو سیاسی ګوند، د هغه ګوند د ټولو غړو، شریک او ګډ کور دی.
د سیاسی ګوند په کور کې هغه متعهدین سره راټولیږي، چې هغه د یوه شریک سیاسی فکر، او هدف خاوندان وي، او دوی د یوې شریکې مفکورې په آساس سره یوځای شوي وي.
انتقاد ناقص
انتقاد ناقص
مصطفی عمرزی
هیچگاه به پدیده ی «ناقص العقل»، باور نداشته و ندارم؛ زیرا اگر از اختلال های مادرزادی و عوارضی که باعث آسیب فزیکی می شوند بگذریم، جنسیت انسان در زن و مرد، کامل آفریده شده است.
تحریف دین و استفاده ی سوء از آن، گاه باور هایی را تعمیم می دهد که با هیچ عقل و منطقی جور در نمی آیند. در جامعه ی ما معروف است که «مردم افغانستان، نصف قرآن را قبول ندارند!» این هجو، بیشتر به این خاطر است که رسوب فرهنگ های قبل از اسلام یا شاید عادات مردمانی که مثلاً با حضور اجتماعی زن، مخالف بوده اند، برای نهادینه گی زن ستیزی، به جعل و تحمیق مردم، رو آورده اند.
زبان دری
زبان دری
هارون انصاری
ای آن که چند سخن داشتی از پارسی؟!
بیا کنم برایت قصه از زبان دری
دُر دری بود ریشه ی اصل و کهن
زبان من است، زبان یک ملت، زبان مادری
حرف ها داری از ادب، لیک نکردی ادب به جا
با ادب باش که... را نوشتند با خط دری
گذر کن تو از کابل به پروان، هرات و بلخ
زبان بسمل و بی تاب بود و از خواجه ی انصاری
گر شنیده ای وطن! ای نیکو نامت افغانستان
سروده بود قاری، این نظم را به زبان دری
همی پرسی کجا باشد شاعری از زبان دری
نوشتار حافظ و رومی بود، از خسرو تا گنجوی
گرگ، انسان نیست
گرگ، انسان نیست
حیات الله بخشی
شاعر تا سراید شعر من
نیست ساحر تا بیارد سحر من
موج احساس است و درد و عاطفه
هر غزل از بحر طبع شعر من
من به انسان مهر ورزم هر زمان
مادر گیتی ندارد مهر من
وقتی انسان گرگ انسان می شود
می تراود خون ز چشم و چهر من
چون همه اولاد آدم بوده ایم
عشق آدم خلط شده با مهر من
ساحران دور موسا بخشیا
عاجز اند از طبع شعر و سحر من
غزل
غزل
حیات الله بخشی
غیر را بنما ز کویت برطرف
خار را از پیش رویت برطرف
چون نباشد همچو بویت بوی گل
گل نما از لای مویت برطرف
تا شوم قربان خویت بی درنگ
هر بدی را کن ز خویت برطرف
یا گذار تا شمع سوزد پیش رویت
یا نما از پیش رویت برطرف
خاک گشته بخشی اندر کوی تو
کی توان او را ز کویت برطرف
غزل
غزل
حیات الله بخشی
گل ندارد رنگ رویت بی مزاح
مشک نیز چون عطر بویت بی مزاح
در چمن دیدم ندیدم سنبلی
تازه و تر همچو مویت بی مزاح
دل ببستم سخت و ارسال کردمش
تحفه ای از راه جویت بی مزاح
همچو مجنون آه و بنگر از وفا
خاک گشتم دور کویت بی مزاح
چون شود ضایع ز حُسن دلکشت
مه نگردد رو به رویت بی مزاح
زنده اند از مشک مویت عاشقان
زنده ام من هم ز بویت بی مزاح
همچو بخشی کس نباشد در جهان
عاشق تُند خویت بی مزاح
ظفر
ظفر
حیات الله بخشی
هنگام ظفر گردید، برخیز که برخیزیم
صبح است و سحر گردید، برخیز که برخیزیم
امروز می صافی از جام و خم وحدت
نوشیم، ظفرگردید برخیز که برخیزیم
ای بی خبر از عالم در خواب گران تا کی
شام تو سحر گردید، برخیز که برخیزیم
از صلح و صفا بنگر تا بنده تر از هر روز
خورشید و قمر گردید، برخیز که برخیزیم
نخلی که نشانیدیم در بادیه ی وحدت
دارای ثمر گردید، برخیز که برخیزیم
مسرور چو بخشی را دیدیم به وی گفتیم
اشک تو گهر گردید، برخیز که برخیزیم