Home خانه
حکومت جانوران
حکومت جانوران
(طنز)
مصطفی عمرزی
پس از آن که در طول چند هزار سال، انسان به عنوان اشرف المخلوقات، زمام امور زمین را به دست گرفت، سایر زنده جان های متحرک از قبیل حیوانات، برای آن که دیگر از استعمار و ستم انسان ها رهایی یابند، بر پا خاستند. ستم چندین هزار ساله ی انسان ها آنان را خسته ساخته بود. آنان پس از اجتماعات، گفتمان ها، میزگرد ها و پشتمان ها، طرحی ریختند تا بر اساس آن در مدت کوتاه، زمام امور زمین و خودشان را از چنگ انسان ها خارج بسازند. آنان به کودتا فکر می کردند. حیوانات به خاطر رفع مشکل، زبان واحدی را ایجاد کرده بودند. نباید تعجب کرد که چه طور و به یک باره دارای قوه ی تفکر و تصمیم گیری می شوند و حتی تا بدان جا پیش می روند که زبانی را نیز اختراع کنند.
باید افزود که تمام تحولات به میان آمده در میان حیوانات، به اثر استعماری بود که از سال های سال، زمینه ی آن توسط انسان ها به وجود آمده بود.
در کار کودتا، همه مخلوقات به جز از آفریده هایی که فاقد حرکت بودند، شرکت کردند. البته موجوداتی که توانایی حرکت نداشتند، تعهد سپردند که با گرفتن پاچه ی انسان های فراری، کمک کنند. روز کودتا، تعیین می شود. تمام حیوانات آماده می شوند.
روز کودتا:
انسان ها، بی خبر از بلایی که دچار آن خواهند شد، مانند همیشه در خواب، تفریح، سیاست، تجارت، تجاوز، ویرانی، بربادی، استعمار، قومگرائی، تروریسم و غیره مشغول بودند. چون بیشتر به موارد یاد شده ی اخیر، آغشته شده بودند، لحاظا سبب شدند کودتای حیوانات، هرچه زودتر آغاز شود.
خلاصه صبح یک روز در تمام نقاط دنیا، تمام جانداران متحرک با درک اهمیت سحر خیزی و این گفته ی مشهور که «سحر خیز باش تا کامروا باشی!»، به یورش بر انسان های خواب برده و از همه جا بی خبر می پردازند. محشری برپا می شود. حیوانات خیلی زود از کار اسارت انسان ها فارغ می شوند. در این میان، فعالیت های محاربوی حشرات و خزنده گان، کار کودتا را خیلی سریع ساختند. آنان قبل از یورش عمومی، تمام انسان ها را با گزیدن و مکیدن، بی نهایت بی رمق ساخته بودند. انسان های غافل، نه از تکنالوژی استفاده کرده توانستند و نه از تجهیزات پیشرفته. بعد از کشته شدن چند صد میلیون انسان، جانوران تا شب هنگام، نظم نوین جهانی را برقرار ساختند. مقر فرماندهی آنان در تعمیر سازمان ملل متحد، تعیین شد. آن چه به این حکومت، رنگ و بوی خوش داده بود، همه گانی بودن آن بود؛ کاری که انسان ها واقعاً قادر به انجام آن نشده بودند.
تقسیم قدرت:
بعد از گفتمان های بسیار و جرو بحث های داغ، حیوانات به این نتیجه رسیدند که فیل به صفت رهبر جهانی تعیین شود. قابل یادآوری ست که سر و صدای شیرها به جایی نرسید؛ چون حکومت، حکومت جنگلی نبود. ترس از این که شیر ها، حیوانات گوشتخوار اند و شاید که با چنین خویی، زمامداری جهانی حیوانات را به بی راهه بکشانند، از کار در مقامات بالا، کنار گذاشته شدند. همچنان تعیین شد در دریاها، دولفین ها که هم از هوش خوب برخوردار اند و هم خشن نمی باشند، مسوولیت را بر عهده گیرند. پارلمان جانوران نیز تعیین شد. فیصله شد به جای مشرانو جرگه و ولسی جرگه، دو بخش جرگه ی دریائی و جرگه ی خشکی، به فعالیت بپردازند. در ضمن، یادآوری شد آن عده جانورانی که در دو محیط یاد شده می توانند زنده گی کنند، عضویت هر دو جرگه را به دست آورند.
بعد از تعیینات، مقرری ها و سایر امور، برای جلوگیری از شکار وکشتن های بین الجانوری، قرار شد خوراک گوشتخواران از گوشت انسان ها تهیه شود. اضافه بر این، فیصله شد برای تلافی استعمار چندین هزار ساله ی انسان ها، خود آنان مانند زمانی که جانوارن را استعمار می کردند، مورد استعمار قرار گیرند.
وضع به طرز عجیبی فرق کرده بود. هر جانوری از هر جنسی که مورد آزار و ظلم انسان ها قرار گرفته بود، به عین شکل دست به تلافی می زد. پرنده گان، انسان ها را در قفس ها انداخته و آنان را مجبور به آواز خوانی و چهچه می کردند. حیوانات درنده، ضمن خوردن انسان ها، پوست آنان را جدا کرده یا به کار در سرکس می گماشتند. حیوانات غیر درنده، چون گوشت نمی خوردند، بنا بر این در کنار پوست کندن انسان ها، از آنان برای بار کشی و قُلبه استفاده می کردند. در این میان، اسب ها، خرها و گاو ها از نهایت شدت کار گرفته و در پهلوی قمچین، به منظور تسریع روند کار، با استفاده از چوب های تیز، انسان ها را چُکه می کردند. برای تفریح بیشتر، بعضی از نژاد ها و اقوام مختلف انسان ها را در قفس ها و در باغ وحش ها حبس می کردند.
اما پس از مدت کوتاه، نظر به طبع خونخوار حیوانات درنده ی بری و بحری که بیشتر گوشت حیوانات را دوست داشتند تا گوشت انسان ها را، وضع حکومت جانوران تغییر می کند. اوضاع به گونه ای شد که هم در پارلمان و هم در ادارات دولتی، حتی هنگام تشکیل شورای وزیران، حیوانات درنده بر حیوانات علفخوار حمله بُرده و آنان را نوش جان می کردند. این روند به قدری همه گانی شده بود که با وجود هتل ها و رستورانت هایی که برای درنده گان، غذا هایی ازگوشت انسان ها را به صورت خام و پخته آماده می کردند، مشکل حل نشد.
حکومت حیوانات مجبور شده بود همه روزه کدر های علفخوار را برای کار در وزارتخانه ها و دوایری بفرستد که هیچ تضمین امنیت جانی نداشتند. قوای امنیتی که از درنده گان و خزنده گان تشکیل شده بود، بیشتر در دفاع و نبرد با یکدگیر مشغول بودند تا رسیده گی به وضع دیگران. قوای هوائی که از پرنده گان تشکیل یافته بود، با موجودیت عقاب ها و باشه ها در هرج و مرج بسیار قرار داشت. نیرو های دریایی به اثر اشتراک نهنگ ها، دچار تلفات بی شمار و آنارشیسم بود. از سوی دیگر، اشیا، ساختمان ها و وسایل ساخته ی دست انسان ها، روزانه جان تعداد زیاد جانوران را می گرفتند. مثلا ً گاوی از منزل اخیر یک آسمانخراش به زمین می افتید. بعضی به اثر عدم آگاهی حیوانات شامل اردو و استفاده ی نادرست آنان از تجهیزات نظامی، کشته می شدند. موضوع قابل ملاحظه ی دیگر، زیر پا شدن حقوق خزنده گان و جانوران کوچک اندام بود. صدای آنان را نه تنها کسی نمی شنید، بل افزون بر پارلمان، تعداد بی شمار شان زیر سُم و پای سایر جانوران بزرگ جثه می شدند. در حالی که نقش آنان در کودتا، نمادین بود.
مشکلات همه گیر شده بودند. قوانین جانوران که بر پوست انسان ها نوشته می شدند، صد ها مشکل داشتند. آن ها به اثر تنوع میلیونی جانوران، همه روزه نیازمند تعدیل بودند. به این دلیل، میلیون ها انسانی کشته می شدند که باید پوست شان برای نوشتن قوانین، به کار می رفت. این ضایعه، نیروی تامین کننده ی انرژی و کار جانوران را تضعیف می کرد. از سوی دیگر، جانورانی که قصد داشتند زمین را به صورت اولی و طبیعی از وجود دست ساخته های انسان ها پاک کاری کنند، درکار شان ناکام ماندند؛ زیرا توانائی چنین کاری را نداشتند. بیشترین قوت آن ها در وجود فیل متمرکز بود، اما او فقط می توانست بعضی خانه های کوچک گلی را که اکثراً در افغانستان وجود داشتند، تخریب کند. چون جانوران میل نداشتند شهرنشینی کنند، لحاظا به اثر عدم تخریب بنا های دست ساخت انسان ها، خیلی خلق تنگ شده بودند.
روزی با پیشنهاد مورچه ها، تصمیم گرفته شد به ورزش های دسته جمعی رو آورند؛ گرچه این موضوع همه را به هیجان آورد، ولی تلفات خزنده گان و کوچک اندامان را بیشتر ساخت. چون ورزش، انرژی بیشتری را ایجاب می کرد، باز هم مشکل خوردن خوردن پیش آمد. هنگام فوتبال، ناگهان یک پلنگ گرسنه، گاو دروازه بان طرف مقابل را می درید. به جای پنالتی، گوشت طرف را تقاضا می کرد. یا علفخواران، زمین میدان بازی را از وجود سبزه ها پاک می کردند.
القصه، جانوران علفخوار، متحمل عذاب های زیادی شده بودند. به تازه گی دو تن وزیر شان، یکی گوسفندی که برای وزارت معادن و صنایع از سوی رئیس جمهور، می رفت تا در پارلمان، رای اعتماد به دست آورد، پس از آن که اعضای گوشتخوار پارلمان، او را چاق و پُر گوشت یافتند، به جای رای، وی را خورده بودند. همچنان گاوی که در پُست وزارت فواید عامه مقرر شده بود، طی یک جلسه، از سوی یک محافظش که یک ببر بود، خورده می شود.
علفخواران به شور نشستند و تصمیم گرفتند با شرایطی، دوباره انسان ها را رها کرده و زمام امور زمین را به ایشان واگذارند؛ زیرا استعمار انسان ها را بهتر یافتند. در استعمار انسان ها خطر خشنوت کمتر بود. بعضی تا زمان ذبح، فقط دوشیده می شدند. بنا بر این، مخفیانه و شب هنگام، تمام انسان ها را آزاد کردند، اما از آنان تعهد گرفتند که نباید به نزاع، ویرانی، ظلم، استعمار، بهره کشی، کمونیسم، تروریسم، بنیادگرائی و امپریالیسم رو آورند.